فلسفه قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع)
فلسفه قیام حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام
پس غرض اصلی و مقصد امام علیه السّلام احیاء احکام و قوانین منسیّه در سنّت جدّش و پدرش میباشد و بس، نه چیز دیگر! نه چون حکومتهای جائرانه و غاصبانه بظاهر اسلامی چون خلفاء ثلاثه و بنیامیّه و بنیمروان و بنیعبّاس که هدف و مقصد أقصای آنان کشورگشائی و توسعه قلمرو حکومت و استیلاء بر مال و جان و ناموس رعایا و استلاب اموال و غنائم ملل میباشد.
در سایر حکومتهای اسلامی گرچه شعار، شعار توسعه و تبلیغ اسلام است، امّا آنچه در باطن و ضمیر سردمداران و زعمای آنان میگذرد همان چیزی است که گفته شد، و غیر از آن هدفی و مقصودی در سر ندارند و سودائی در ضمیر نمیپرورانند. و از اینجاست که ما میگوئیم: شیعه فقط باید به عاشوراء نظر بیندازد و عاشوراء را الگو برای تمام حرکات و سکنات و صلحها و ستیزها و تندرویها و کندرویها و اقدامات و احتیاطات خود قرار دهد. و آنان که با چشمان دوبین و أحول خود بین این دو امام (حضرت مجتبی و سیّد الشّهداء علیهما السّلام) تفاوت میاندازند سخت در اشتباه و ضلالت افتادهاند و در حقّ این دو بزرگوار راه جفا و ستم پیمودهاند.
خود آن حضرت در وصیّتش به محمّد بن حنفیّه هنگام خروج از مدینه میفرماید:
إنّی لَمْ أخرُجْ أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا، و إنّما خَرجْتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی اُمّةِ جَدّی مُحمّدٍ صلّی الله علیه و آله؛ اُریدُ أن آمُرَ بالمَعروفِ و أنهَی عَنِ المُنکِر، و أسیرَ بسیرةِ جَدّی و سیرةِ أبی علیّ بنِ أبی طالبٍ علیه السّلام.[8]
«من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج، و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه و آله میباشد.
من میخواهم امر به معروف نمایم و نهی از منکر کنم و به سیره و سنّت جدّم، و آئین و روش پدرم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام رفتار کنم.»
بدیهی است در یک چنین شرائطی هدف و غایت اقصای از خلقت و تربیت که وصول به معرفت حضرت حقّ و طلوع خورشید ولایت بر نفوس و قلوب بندگان است محقّق خواهد شد، و این همان چیزی است که سیّد الشّهداء در حادثه عاشوراء به دنبال آن حرکت کرد؛ چنانچه خود حضرتش در این باره میفرماید:
أیُّها النّاسُ! إنّ اللهَ ما خَلَقَ خَلْقََ اللهِ إلاّ لِیَعرِفوهُ؛ فإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، و استَغْنوا بِعبادتِه عَن عبادةِ ما سِواهُ.
فقالَ رَجُلٌ: یابنَ رسولِ اللهِ! ما معرِفةُ اللهِ عَزّوجلَّ؟
فقالَ: معرفةُ أهلِ کلِّ زمانٍ، إمامَهُ الذّی یجِبُ علیهِم طاعَتُهُ.[9]
«ای مردم! بدرستیکه خداوند خلق خود را نیافریده است مگر از برای آنکه به او معرفت و شناسائی پیدا کنند. پس زمانیکه او را بشناسند در مقام بندگی و عبودیّت او برمیآیند، و بواسطه عبادت و بندگی او از عبادت و بندگی غیر او از جمیع ماسوی مستغنی میگردند.
در اینحال مردی گفت: ای پسر رسول خدا! معرفت خداوند عزّوجلّ چیست؟
حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و پیروی نمایند.»
و همین امتیاز و ویژگی است که موجب شده است شیعه مسأله عزاداری و اقامه مجالس ذکر أباعبدالله علیه السّلام را برای همیشه بعنوان یک شعار حفظ نماید، و از طرف معصومین بر آن تأکید شده باشد.
گرچه اقامه مجالس ذکر اهل بیت علیهم السّلام (چه در موالیدشان و چه در شهادتشان) به عنوان یک سنّت و دستور در فرهنگ تشیّع جای خود را دارد، امّا إقامه مجالس عزای سیّد و سالار شهداء حضرت أباعبدالله علیه السّلام در این میان از ویژگی خاصّی برخوردار است، و همه معصومین علیهم السّلام بلا استثناء شیعیان را موظّف و مأمور به اقامه مجالس عزای آن حضرت نمودهاند.
أبومحمد هارون بن موسی تلعکبری با سند متّصل خود از صفوان بن مهران روایت میکند که امام صادق علیه السّلام به او فرمودند:
وقتیکه خورشید در روز اربعین سیّد الشّهداء علیه السّلام بالا آمد و ساعتی از روز سپری گشت زیارت میکنی آنحضرت را و میگوئی:السَّلامُ عَلَی وَلیِّ اللهِ و حَبیبِه …[10]
و نیز در کتاب «کامل الزّیارات» جعفر بن محمّد بن قولویه با سند متّصل خود از زرارى، از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود:
ای زراره بدان! تحقیقاً آسمان به مدّت چهل روز بر حسین علیه السّلام خون گریست، و زمین به مدّت چهل روز تیره و تار گشت، و خورشید به مدّت چهل روز با کسوف و حالت خونرنگ به اندوه و ماتم نشست، و کوهها قطعه قطعه گشت و دریاها به تلاطم درآمد، و ملائکه تا چهل روز بر حسین علیه السّلام گریستند، و هیچ زنی از ما خضاب ننمود و روغن و سرمه استفاده ننمود تا زمانیکه سر عبیدالله بن زیاد را برای ما فرستادند…[11]
و نیز با سند خود از جابر، از امام باقر علیه السّلام روایت میکند که فرمودند:
آسمان پس از حضرت یحیی بن زکریّا جز بر حسین بن علی علیهما السّلام نگریست. و بر حسین به مدّت چهل شبانه روز آسمان بگریه در آمد.[12]
و نیز در «کامل الزّیارات» با سند متّصل از عبدالخالق، از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که در تفسیر آیه شریفه راجع به حضرت یحیی علیه السّلام »یزکریا انا نبشرک بغلم اسمه یحیی لم نجعل له من قبل سمیا» [13] «ما قبل از او بر کسی این اسم را نگذاردیم» فرمودند:
اسم حسین علیه السّلام اختصاص به آنحضرت دارد و کسی قبل از آن حضرت مسمّی به این اسم نبوده است، و نیز یحیی بن زکریّا از این جهت مانند سیّد الشّهداء علیه السّلام میباشد و کسی قبل از او به این اسم نامیده نشده است؛ و آسمان بر مرگ کسی نگریست مگر بر آن دو که به مدّت چهل روز بطول انجامید.[14]
و روایات در این باب بیش از این مقدار میباشد که جهت عدم تطویل از ذکر آن صرف نظر گردید.
برگرفته از کتاب اربعین تألیف استاد سید محمد محسن حسینی طهرانی
پاورقی
[8]ـ لمعات الحسین، ص 11
[9]ـ همان مصدر
[10]ـ اقبال، ج 3، ص 101؛ وسائل الشیّعى، ج 14، ص 478
[11]ـ کامل الزّیارات، ص 80، حدیث 6
[12]ـ همین مصدر، ص 90، حدیث 9
[13]ـ سوره مریم (19) ذیل آیه 7
[14]ـ کامل الزّیارات، ص 90، حدیث 8؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 211، حدیث
*************************************************************
*************************************************************
قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(ع) ریشه در انحراف هاى بـنیادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت . این انحراف ها زائیده انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود از سقیفه به بـعد بـود که پس از شهادت على(ع) کلا بـه دست سلسله سفیانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد . بـه گواهى اسناد تاریخى ، سران این حزب هیچ اعتقادى بـه اسلام و اصول آن نداشتند (1) و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(ص) را جلوه اى از پیروزى تـیره بـنى هاشم بـر تـیره بـنى امیه در جریان کشمکش قبیلگى در درون طایفه بـزرگ قریش مى دانستند (2) و بـا یک حـرکت خـزنده بـه تـدریج در پـوشش اسـلام بـه مناصب کلیدى دسـت یافتند و سرانجـام از سال چهلم هجـرى حکومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست این حزب افتاد و پس از بیست سال حکومت معاویه و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش یزید بـه قدرت رسید که اوج انحراف بـنیادى و جلوه اى آشکار از ظهور ((جاهلیت نو)) در پوشش ظاهرى اسلام بود . (3)
امام حـسـین (ع) نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنین فاجـعه اى سکوت کند و احساس وظیفه مى کرد که در بـرابـر این وضع اعتـراض و مخالفت کند . سخنان ، نامه ها و سایر اسنادى که از امام حسین (ع) به دسـت ما رسـیده ، بـه روشنى گویاى این مطلب اسـت . این اسناد بـیانگر آن است که از نظر امام ، پـیشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ویژگى هایى دارد که امویان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهی ها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق ، تکیه بر مسند خلافت اسلامى و جایگاه والاى پـیامبـر زده بـودند و حاکمیت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسیار تلخ و ویرانگرى بـه دنبـال آورده بود .
چـند نمونه از تـاکیدهاى امام حسین (ع) در این بـاره یادآورى مى شـود :
1 - در نخستین روزهایى که امام حسین(ع) در مدینه بـراى بـیعت جهت یزید در فشار بود ، در پاسخ ولید که پیشنهاد
بیعت بـا یزید را مطرح کرد ، فـرمودند : « اینک که مسـلمانان بـه فـرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند، باید فاتحه اسلام را خواند » (4) .
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى کوفیان نوشت : « ... امام و پیشواى مسلمانان کسـى اسـت که بـه کتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـیش گیرد و از حـق پـیروى کرده بـا تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد » (5).
3 - امام حـسـین(ع) هنگام عزیمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام «بیضه» خطاب به «حر» خطبه اى ایراد کرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح دادند : « مردم ! پـیامبـر خدا(ص) فرمود : هر مسلمانى بـا حکومت ستـمگرى مواجـه گردد که حـرام خدا را حـلال شمرده و پـیمان الهى را درهم مى شکند ، بـا سنت و قانون پـیامبـر از در مخالفت درآمده در میان بـندگان خـدا راه گناه و معصـیت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـیش مى گیرد, ولى او در مقابـل چنین حکومتى, بـا عمل و یا بـا گفتار اظهار مخالفت نکند, بـرخـداوند است که آن فرد(ساکت)را بـه کیفر همان ستمگر(آتش جهنم) محکوم سازد . مردم! آگاه باشید اینان(بنى امیه)اطاعت خدا را ترک و پیروى از شیطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرویج و حدود الهى را تعطیل نموده فى را(که مخصوص بـه خـاندان پـیامبـر است)بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدایت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قیام بـر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند, از دیگران شایسته ترم ...» (6).
حاکمیت بـنى امیه که امام حسین (ع) در این سخنان بـه گوشه هایى از آثـار سوء آن اشاره نموده در شئون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود . امام حسین(ع) در موارد متعددى انگشت روى این عواقب سوء گذاشتـه و بـه مردم هشـدار داده اسـت کـه بـه چـند نمـونه آن اشـاره مـى شـود:
1) محو سنتها و رواج بدعتها :
آن حـضرت پـس از ورود بـه مکه, نامه اى بـه سران قبـائل بـصره فرستاد و طى آن چنین نوشتند : «...اینک پیک خود را بـا این نامه بـه سوى شما مى فرستم, شما را به کتاب خدا و سنت پیامبـر دعوت مى کنم ؛ زیرا در شرایطى قرار گرفته ایم که سنت پیامبر به کلى از بین رفته و بـدعتها زنده شده است . اگر سخـن مرا بـشنوید ، شما را بـه راه راسـت هدایت خـواهم کرد... » (7).
حسین بـن على(ع) در راه عراق در منزلى بـه نام «ذى حـسم» در میان یاران خود بـه پـا خـاست و خـطبـه اى بـدین شرح ایراد نمودند : «پـیشامدها همین است که مى بـینید, جـدا اوضاع زمان دگرگون شده زشتی ها آشکار و نیکی ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بر بسته است و از فضیلت ها جز اندکى مانند قطرات تـه مانده ظرف آب بـاقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلتبارى به سر مى بـرند و صحنه زندگى ، همچون چراگاهى سنگلاخ و کم علف ، به جایگاه سخت و دشوارى تبـدیل شده است . آیا نمى بینید که دیگر بـه حق عمل نمى شود و از بـاطل خوددارى نمى شود؟! در چـنین وضعى جـا دارد که شخص بـا ایمان ( از جـان خود گذشتـه ) مشتـاق دیدار پـروردگار بـاشد . در چنین محیط ذلتـبـار و آلوده اى ، مرگ را جـز سعادت و زندگى بـا ستـمگران را جـز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم ... » (8)
2) مسخ هویت دینى مردم :
حاکمیت زمامداران اموى و اجراى سیاست هاى ضد اسلامى توسط آنان ، هویت دینى مردم را مسخ کرده ارزشهاى معنوى را در جامعه از بـین برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل ((ذى حسم)) فرمودند : « ... مردم بندگان دنیایند. دین بـه صورت ظاهرى و در حد حرف و سخن در زبـانشان مطرح مى شود ، تا زمانى که معاش و زندگى مادیشان رونق دارد در اطراف دین گـرد مى آیند ؛ اما زمانى کـه بـا بـلا و گرفتارى آزمایش شوند دینداران در اقلیت هستند.
پیام جاوید قیام امام حسین(ع) :
پیام قیام با شکوه سیدالشهداء(ع) منحصر به آن زمان نیست ؛ بلکه این پـیام پـیامى جاوید و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مکان است ، هرجا و در هر جامعه اى که به حق عمل نشود و از بـاطل خوددارى نشود ، بدعتها زنده و سنتها نابـود شود ، هرجا که احکام خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار کنند ، در هر جـامعـه اى که ویژگى هاى جـاهلیت را داشته باشد آن جامعه ، جامعه اى یزیدى بـوده و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها کارى حـسینى خواهد بود .
منابع :
1 - سـیدعـلیخـان مدنى, الدرجـات الرفیعـه, ص 243, ابـن ابـى الحدید, شرح نهج البلاغه, ج8, ص 257 - مسعودى, مروج الذهب, ج3, ص 454 ضمن شرح حال ماءمون عباسى.
2 - ابن ابى الحدید, همان کتاب, ج9, ص 53(خطبه 139) و نیز ج2, ص 44 - 45 - ابن عبـدالبـر, الاستیعاب فى معرفه الاصحاب(در حاشیه الاصابه)ج4, ص 87.
3 - نگاه کنید به: امام حسین(ع) و جـاهلیت نو, جـواد سلیمانى, قم, انتشارات یمین.
4 - سید بن طاووس, اللهوف فى قتلى الطفوف, ص 11.
5 - طبرى, تاریخ الامـم والـمـلـوک, ج6, ص 196 - شـیخ مـفـید, الارشاد, ص 204.
6 - طبرى, همان کتاب, ص 229 - ابـن اثیر, الکامل فى التاریخ, ج4, ص 48.
7 - طبرى, همان کتاب, ص 200.
8 - حسن بـن على بـن شعبـه, تحف العقول, ص 245 - طبـرى, همان کتاب, ص 239.
- ۹۴/۰۸/۱۱